معرفی کتاب چهل حدیث همراه با قصه برای کودکان
کتاب چهل حدیث همراه با قصه برای کودکان اثر یاشار کاندمیر ترجمه یاسین قاسمی بجد مجموعهای است از سخنان پیامبر که دربردارندهی تعالیم دینی و اخلاقی برای کودکان است.
چهل داستان این کتاب، هر کدام با بیان حدیثی گرانقدر از پیامبر، پیرامون موضوع همان داستان خاتمه مییابد. این اثر، میتواند نقشی بسزایی در معرفی و شناخت احادیث پیامبر (ص) به کودکان داشته باشد تا کودکان در بیانات و رهنمودهای آن حضرت بیندیشند و از آنها بهره فراوان ببرند. پیامبر دوست داشتنی ما، که قرآن و دستورات خداوند را برای ما آورده، بوسیلهی احادیث به بیان دستورات الهی میپرداخت. او از طریق سخنانش آنچه را برای سعادت در این جهان و جهان دیگر نیاز داریم به ما یاد داد.
یاشار کاندمیر (Yasar Kandemir) در کتاب چهل حدیث همراه با قصه برای کودکان (40hadiths for children with stories) سخنان پیامبر را با چهل داستان برای کودکان آورده است.
در بخشی از کتاب چهل حدیث همراه با قصه برای کودکان میخوانیم:
یک روز زیبای تابستانی بچهها داشتند بر روی ساحل یک رودخانه بازی میکردند. در بین آنها پسری به نام غفار بود، اما همه او را به دلیل رفتار بدش با حیوانات “پسر بد” صدا میکردند. غفار از بازیهایی که میکرد خسته شده بود؛ او بدنبال یک بازی بود که جالبتر و هیجان انگیزتر باشد. بچهها پیشنهادهایی ارائه کردند اما غفار فکر میکرد که همهی این پیشنهادها کسل کننده هستند. غفار بعضی از دوستانش را که مثل خودش فکر میکردند را به گوشهای کشاند. خیلی زود آنها اعلام کردند که بالاخره بازی جالبی پیدا کردند. بقیهی بچهها متعجب شدند که این بازی چه میتواند باشد.
غفار و دوستانش پشت سر دوستشان علی که تازه به شهر آمده بود و نمیدانست چگونه شنا کند جمع شدند. آنها دستها و پاهای علی را گرفتند و علی بیچاره را درون رودخانه انداختند!
علی ترسید. او به سختی تلاش کرد تا شنا کند، اما هر چه بیش تر تلاش میکرد بیش تر در آب فرو میرفت. او شروع به فریاد زدن به منظور کمک کرد. غفار و دوستانش هنگامی که او داشت فریاد میزد مشغول خندیدن بودند. یکی دیگر از بچهها به سرعت لباس خود را درآورد. او اسماعیل نام داشت. اسماعیل پسر شجاعی بود و تنها او بود که میتوانست در مقابل غفار بایستد. به محض اینکه او دید آنها با علی چه کار کردهاند، در مقابل آنها به پا خاست. در چند دقیقه، او علی را صحیح و سالم به ساحل بازگرداند.
بقیهی بچهها به اسماعیل تبریک گفتند. مردی که داشت از آن جا میگذشت همه چیز را دید. مرد شیک پوش با چهرهای مهربان به طرف اسماعیل رفت و دست خود را بر روی شانهی او گذاشت و گفت:
“پسر عزیزم، تو آن چنان که پیامبرمان امر کرده عمل کردی. ان شاالله که خدا از تو راضی باشد. پیامبرمان در یکی از احادیثش گفته است:”مسلمان برادر مسلمان دیگر است او نه به دیگری ظلم میکند و نه خود را در دستان ظالمش رها میسازد. ”
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.